هنر را میتوان از جمله مقولات پیچیده در زندگی بشر دانست و شاید پیچیده ترین آنها نیز باشد. هنر در میان اندیشمندان، تعریف واحدی ندارد، بلکه مقوله ای است که تعریف های بسیاری برای آن ذکر می شود؛ اما آنچه برای ما حائز اهمیت است، پرداختن به تعریف «هنر متعالی»، بروز و ظهور و اشکال و گونه های پرداخت به آن است.
هنر متعالی، همانند ودیعه ای از جانب خدا است. بنابراین، هنرمند متعهد میبایست با هنر خود، جامعه را به سوی سعادت و حیات طیبه رهنمون سازد. هنرمند باید بداند که ماموریت او میتواند سرنوشت جامعه را مشخص سازد.
فاطمه عبادی، هنرمند توانمند بندرماهشهری که با هنرنمایی خود در برنامه تلویزیونی عصر جدید توانست با بیش از 6 میلیون رای، قهرمان مردمی فصل اول برنامه عصر جدید شود؛ این هنرمند سابقه فعالیتهای خیرخواهانه و اجتماعی زیادی در کارنامه خود دارد و فعالیتهای اجتماعی را از دوران بچگی و نوجوانی آغاز کرده است.
به سراغ این هنرمند رفتهایم تا کمی در مورد زندگی و راه پر فراز و نشیب او در فضای دغدغههای اجتماعی و موفقیتهای اخیر او مصاحبهای با او داشته باشیم:
خانم عبادی، اول خودتان را معرفی کنید و از خانواده و نقش آن در رسیدن به موفقیت برای ما بگویید.
فاطمه عبادی متولد سال 1368 در بندرهندیجان هستم و در حال حاضر در بندرماهشهر زندگی میکنم. من یک دهه از عمرم را در قم سپری کردهام و همانند مادرم به روستاها و طبیعت، علاقهای ویژه دارم.
از خانواده که بخواهم بگویم از همسرم آقا احمد قنواتی شروع میکنم، آغاز زندگی ما از سال 87 بوده و از نظر من، ایشون یک آتش نشان نمونه در سازمان منطقه ویژه پتروشیمی هستند. ما در سال 89 صاحب یک فرزند به نام ابوالفضل شدیم. آقا احمد همواره کمکهای زیادی در مسیر رشد و ترقی بنده کرده و همیشه از من حمایت کرده و هنر را بسیار دوست دارند.
پدر بنده یک بازنشسته سپاه بوده که علاوه بر حس پدر بودن ایشان برای من یک دوست بسیار نزدیک بوده است؛ روحیات ایشان به گونهای است که با همه اعضای خانواده و همکاران خود بسیار صمیمی بوده و در کنار جدیت و احساس مسئولیت خود مهربانی و عطوفت را نیز دارد؛ زیردستان او در محل کار و خارج از آن همواره از احساس خوب در کنار ایشان بودن را برای ما بازگو میکنند.
فرزندم آقا ابوالفضل هم امسال وارد 10 سالگی خود میشود که با وجود استعداد هنری، انرژی بالای خود را مصروف رشتههای مختلف ورزشی می کند؛ البته پسرم گاهی اوقات در آموزشگاه به من کمکهایی میکند که خدا را شکر، نقاشیهای بسیار قشنگی را تصویر میکشد. البته باید بگویم چون کار من آموزش هنر بوده، اصراری بر دنبال کردن این حرفه برای او ندارم و دوست دارم که به دنبال علاقه خود برای پیشرفت و ترقی برود.
از کی وارد دنیای هنر شدید و اولین تجربهی شما به چه زمانی برمیگردد و در چه زمینههای هنری فعالیت میکنید؟
از وقتی به یاد دارم، مشغول حرفه نقاشی هستم؛ اکثرا در زمینهی نقاشی روی سنگ، نقاشی روی دیوار، نقاشی روی پارچه، نقاشی روی ظرف با متریالهای مختلف، اعم از متریال خوراکی، صنعتی، شیمیایی کار می کنم. من معمولا به اشیای اطرافم، با دید هنری نگاه کنم؛ در کنار کار نقاشی به هنرهای تجسمی و دستی علاقه هم دارم و نقاشی روی سفال و شیشه و عروسکسازی را به صورت حرفهای دنبال میکنم.
از دوران نوجوانی و از پانزده سالگی و انتخاب رشته ی دبیرستانم اولین قدم من در این مسیر بود. در دو سال دبیرستانم، تمام تکنیک های لازم نقاشی، اعم از: رنگ و روغن، آکرولیک و گواش را زیر نظر اساتیدی مجرب که هنوز هم با همه آنها در ارتباط هستم، یاد گرفتم.
دغدغههای اجتماعی از کجا در وجود تان قد کشید؟!
خانواده، اولین جامعهای است که فرد وارد آن میشود و دغدغههای اجتماعی، در کانون خانواده، جرقه خورد؛ پدرم نقش مهمی در رشد این مسئله داشت. او بواسطه زنده بودن روحیه همدلی و بی تفاوت نبودن نسبت به آدمها و اتفاقات پیرامون خود، باعث شد که ما نیز از رفتار او تاثیر بپذیریم.
مهربانی را اگر قسمت کنیم/ من یقین دارم به ما هم می رسد؛ آدمی گر ایستد بر بام عشق/ دست هایش تا خدا هم می رسد. همیشه می گویم اگر جایی یک خوبی یا نیکی به خلق خدا کنید و به هر چیزی حس خوب داشته باشید متقابلا کائنات نیز آن را به شما منتقل میکنند.
به خاطر دارم در سن ده سالگی که ساکن قم بودیم با یکی از دوستانم، روی برگههایی به صورت دست نویس جمله لطفا (زبالهها را سرساعت بیرون بگذارید) می نوشتیم و به داخل خانه ها می نداختیم. این از اولین دغدغه های من بود که رشد کرد و بزرگ شد و تبدیل به منِ الان شد.
راجع به کار آخرتان بیشتر صحبت میکنید؟ چرا مادر؟
افراد زیادی به انتخاب من نقد وارد کردند که چرا موضوعی کلیشه ای انتخاب کردهاید. اما به نظر من هر موضوع کلیشهای - اگر از منظر متفاوتی دیده شود - در عمل شد، نتیجه متفاوتی نیز دارد.
حس مادرها نسبت به تمام بچه ها حس مشترکی است که از ایثار، فداکاری و عطوفت دورنی آنها برگرفته شده و من نیز به عنوان یک مادر از این قضیه مستثنا نیستم. جناب دکتر سید بشیر حسینی در مرحله قبل، حرف جالبیزدند که: موضوعات شما خیلی مادرانه است.
واقعا دید من نسیت به مسائل، مادرانه است؛ دید من نسبت به کودکان سرطانی مادرانه است. نسبت به کار خوزستان هم همینطور و می خواستم مادر را در دل کار بگنجانم. در کار آخر، این نقش را نشان دادم، چرا که معتقدم چه ایثاری بالاتر از ایثار یک مادر که اعضای فرزندش را اهدا کند و زندگی بخش دیگران باشد.
موضوعات کار شده در عصر جدید، هدفمند انتخاب شدند؟
من به دنبال تاثیرگذاری روی مخاطب بودم و این سوژه ها را هدفمند انتخاب میکردم. چرا که هر یک از ما وظیفه ای در قبال دنیای هستی داریم. منِ هنرمند، شاید توانایی انجام کارهای بنیادی تری نداشته باشم، اما با هنر خود میتوانم آنچه که در جامعه میگذرد را در معرض دید آحاد مردم قرار دهم.
در واقع، زکات هنر من، پرداختن به همین موضوعات بوده است و البته که خواهد بود چرا که هنر، ادامه دار است.
معیار انتخاب سوژه کار هایتان چه بود؟!
موضوعها با این نیت انتخاب میشدند و به آن میپرداختم که اگر برنده هم نشدم، تاثیرش را بر روی مخاطب بگذارد و همینطور هم شد. در موضوع خوزستان در اولین کار، مسئولین را جامعه ی هدفم قرار دادم و معتقدم اگر آن ارائه توانسته باشد تلنگری زده باشد، من برنده ام. درمرحله دوم کودک سرطانی، با المانهای ساده و خیلی گویا، بازخوردهای بشدت خوب داشت.
مرحله سوم کودکان کار، کودکانی که آنقدر به چشم آمدهاند که عادی شدهاند که من به دنبال غیر عادی ماندن این پدیده بودم. چرا که دختربچه سر چهار راه به جای گرفتن فال در دست باید عروسک بازی را بغل کند؛ یا پسر بچهای که کار می کند باید دنبال تفریخات مقتضی سنش باشد.
اطلاعات من راجع به اهدای عضو، محدود بود تا اینکه شنیدم یکی از بازیگران، خانم عسل بدیعی، اعضای خود را پس از مرگ اهدا کرده و به چند نفر زندگی بخشیده است. این موضوع، جرقهای بود که من دنبال اهدای عضو و روند آن بروم. عسل بدیعی به نوعی قهرمان ذهنی من شد.
مادر در ذهن من شکل گرفت و تصمیم گرفتم اهداء عضو را که با ایثار گره خورده است، به عنوان تکمیل کننده کار قرار دهم. این موضوع و سناریوی چیده شده، آنقدر بازخورد خوبی داشت که خبر دادند چند خانواده در مناطقی که مسئله اهدا به خوبی جا نیفتاده است، هرکدام ۱۰عضو هدیه کردند.
راجع به اینکه چرا دغدغه های اجتماعی را اولویت قرار دادم، باید بگویم که آنقدرها هم دغدغه نبود، چون ذاتا انسانی هستم که اگر یک چیز خوب داشته باشم، حتما باید با اطرافیانم آنرا شریک شوم و دوست دارم در خوشی هایم، آدمهای زیادی را با خود همراه کنم و غمهایم برای خودم بماند؛ گرچه بقیه هم در سختیها و گرفتاریها در کنار و همراهم بودهاند.
این دغدغه اجتماعی که شما می گویید را بداهه و بدون پیش زمینهی خاصی به سمتش رفتم و کسی پیشنهادی با چنین رویکردی را به من نداد. راجع به عصر جدید هم معتقد بودم اگر بخواهم موضوعی را انتخاب و نقاشی کنم، مثل نقاشیهای دیگر کشیده میشود و تمام میشود. من نمی خواستم نقاشیام همان جا تمام شود و اگر هدفی را روی کار قرار بدهم که بتواند چند نفر را درگیر خود کند به ایده آل نزدیکتر بوده است. همینطور هم شد و هریک از کارها، پیامی خاص داشت.
حال که موفق بوده و قهرمان شدهاید، همین جا نقطه می گذارید و رسالت خود را تمام شده میدانید؟!
از اینجا به بعد، کار من شروع میشود و باید برای ادامه مسیر، نقشه راه داشته باشم. قطعا کنار مردم خواهم بود.خیلیها شاکی بودند که چرا از مشکلات گفتی، گفتن از دردهایی که در کف جامعه است، بخشی از وظیفهی یک هنرمند است. من باز هم از مشکلات میگویم و در پی آفریدن اثرهای هنری مختلفی هستم؛ چرا که نمی خواهم دچار سکون شوم.
من باز هم می گویم اگر برنامه ای در خصوص اهداء عضو باشد که من بتوانم اثری در خور خلق کنم حتما شرکت می کنم. در عصر جدید، رشتههای متنوعی شرکت داده شدند، نقاشی با شن، یک رشته دراماتیک و ناراحت کننده است، اما من قصدم انتخاب سوژههای ناراحت کننده نبوده است و می خواستم تاثیر گذار باشد.
برنامه تان برای آینده چیست؟
همچنان با قدرت به مسیر خود ادامه میدهم؛ ورکشاپها و نمایشگاههای مختلف در زمینه نقاشی، طراحی، نقاشی با شن در شهرهای مختلف استان خوزستان و در سراسر کشور برگزار میکنم؛ دوست دارم که همزمان با خودم علاقمندان این رشته هم رشد کنند و به بالندگی برسند.
اگرچه قبلا هم تلاشم بر این بوده است که هنرجوهایم به سطح ایده ال خود نزدیک شوند، اما حالا چند برابر خواهد بود، زیرا خود را مسئول شکوفا شدنشان در این وادی می دانم.
شیرین ترین خاطره در این مسیر که هر موقع به آن فکر می کنید، لبخنذ به لبتان می آورد؟
ذوق و شوق مردم شهرم بود و اشک های شوقی که پای کلیپ های شادی مردم شهر و استانم ریختم. لحظه ای که نتایج را اعلام کردند. هنوز بعضی از دوستان به شوخی میگویند از کاندیدهای ریاست جمهوری هم بیشتر رای آوردی.
نظرات منفی داشتید؟! چطور با آنها برخورد میکردید؟
بله؛ طبیعی است که بعضی کارهای مرا دوست نداشته باشند. برخی دوستان میگفتند که چه ارتباطی به شما داشت که از این موضوعات بگویی، من واقعا دلم با این حرفها شکست. اما این، موجب توقف کار نشد. اگر به من ربطی ندارد، پس به چه کسی ارتباط دارد؟ من بگویم به من ربطی ندارد و بروم که برنده شوم و هدفم همین باشد!
اگر من به عنوان هنرمند در این راستا، هنرم را بکار نبرم، چه فایدهای دارد و بنی آدم اعصای یکدیگرند، دیگر کجا معنا پیدا میکند؟ بالاخره کارمندان نفس به نفس مردم هستند و هرکدام وظیفه ای در قبال جغرافیا و خاک کشورشان دارند. من هم می کوشم برای گسترش مهربانی، حداقل برای صرف این کلمه قدمی بردارم.
آرزوی شما چیست؟
مردم همه با هم مهربان و جهان در صلح باشد. خیلیها به من میگویند دلت نمیخواهد بروی کشورهای مختلف، اما من با وجود اینکه علاقه شدیدی به سفر کردنم دارم و حتما برای آموزش به خارج از کشور سفر میکنم. در این مسیر، پیشنهادهای کاری خیلی خوبی در تهران با اسکان عالی داده شد، اما من ترجیح دادم بمانم و فقط برای فراگیری بهتر این هنر به آنجا بروم و برگردم و در شهر خودم این هنر را گسترش بدهم.
در کل، آرزوی من این است که روزی فرا برسد که هیچ کودکی مجبور به کار نشود، هیچ پدر و مادری شرمنده فرزندان خود نشوند.
حرف آخر شما چیست
تشکر ویژه از احسان علیخانی و گروه خوب برنامه ساز عصر جدید که فرصت دیده شدن را برای من و امثال من فراهم کردند.
مصاحبه : قادر هادی نیا