سالهای کودکی را در مکتبخانههای محلی و از سن هفت سالگی به بعد در آموزشگاههای «الفت» و «آلیانس» به دو زبان فارسی و فرانسوی تحصیل داشته، پیش از آنکه گواهینامه از این مدرسه دریافت کند در تجارتخانه یک بازرگان فرانسوی به شغل مترجمی پرداخته و به زبان فرانسوی به طور کامل مسلط شد.
در هفده سالگی درس و مدرسه را ه کلی رها کرد و وارد کارهای اجتماعی شد. عشقی در اوایل جنگ جهانی اول با دیگر مردان سیاسی به استانبول مهاجرت کرد و نخستین آثار شاعرانه خود مانند نوروزی نامه و اپرای رستاخیز شهریاران ایران را پدید آورد.
پس از بازگشت به همدان ، به تهران رفت و با گروهی از نویسندگان ارتباط پیدا کرد و به مبارزه پرداخت . در این مبارزه و کوشش سیاسی نیش قلم شاعر بیش از همه متوجه وثوق الدوله نخست وزیر ایران بود .
سخنرانی های تند و مقالات و اشعار آتشین عشقی بر ضد قرار داد ۱۹۱۹ باعث شد که وثوق الدوله دستور دستگیری وی را صادر کند و اورا روانه زندان کنن .مبارزات سیاسی و مقالات انتقادی شاعر جوان که مجرد می زیست تا پایان زندگی کوتاهش ادامه داشت .
در سال ۱۳۰۲ که نغمه جمهوری ساز شد ، عشقی با وجود روشنفکر بودن با آن ساز مخالفت گذاشت و در مقاله ای به عنوان جمهوری قلابی مخالفت خود را نشان داد و در نخستین شماره روزنامه کاریکاتور قرن بیستم که در همان سال دایر کرده بود چندین کاریکاتور و شعر تند مبنی بر هزل بودن جمهوری و جمهوری خواهان درج کرد.میزان مخالفت او به آنجا رسید که شهربانی وقت دستور توقیف روزنامه را صادر کرد و تمامی نسخه های آن را از سطح شهر جمع آوری نمود .
میرزاده عشقی در بامداد دوازدهم تیر ماه ۱۳۰۳ خورشیدی در خانه مسکونیاش جنب دروازه دولت، سه راه سپهسالار، هدف گلوله دو فرد ناشناس قرار گرفت. دو روز قبل از آن یکی از دوستانش (میر محسن خان) به طور اتفاقی، در اتاق محرمانه اداره تامینات خبر «عشقی، محرمانه کشته شود» را شنیده بود. مزار او در ابن بابویه و در گوشهای متروک قرار دارد.
این شعر معروف بر کنار سنگ قبر وی حک شده است:
خاکم به سر، ز غصه به سر خاک اگر کنم/ خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟
من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک/ وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
معشوق عشقی ای وطن ای عشق پاک من/ ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم
اشعار
بیشتر اشعار میرزاده عشقی، در قالبهای کهن است. هرچند که او اشعاری نیز در قالبهایی دارد که ظاهراً نو بهنظر میرسند و عشقی در سرایش آن اشعار، گامی بهسوی نوگرایی در شعر فارسی برداشته است.
اشعار کهن میرزادهٔ عشقی در قالبهایی همچون ترجیعبند، ترکیببند، دوبیتی، رباعی، غزل، قصیده، مثنوی، مستزاد، مسمط، مفرد و مقطع است. ترجیعات عشقی شامل: کلاهنمدیها، دریغ از راه دور و رنج بسیار، برون شهر و یکی خرابه بنای میشود.
عشقی چند شعر نیز در قالب دوبیتی دارد: دل پر خون من را کس ندارد، الا ای مرگ در جانم درآویز، من ای پیری، جوانی را نخواهم، صد افغان "خویش را بیخانه دیدن"
همچنین او در قالب رباعی نیز قلمآزمایی کرده است: بر سر این عقیده سر خواهم داد، انقلاب میباید کرد، این مملکت انقلاب میخواهد و بس
عشقی چندین غزل نیز در کارنامه خود دارد: امشبم آماده یار و بزم و شراب است، بر هر درد بیدرمان دواست، مگو که غنچه چرا چاکچاک و دلخون است، هزاربار مرا مرگ به ازین سختی است، عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست، در هفت آسمان دگرم یک ستاره نیست، سربازی است و بازی نیست، پایه و بنیاد تو ای عشق بیبنیاد باد، دل عشقی چهکند گر که هوای تو کند؟ و ...
همچنین او قصیدههایی نیز سروده است. از جملهٔ این قصاید میتوان از: کوه الوند که شهر همدان دامنش است، ما را هزار خنده از این گفتوگو گرفت، جهان به کام جناب اجل عالی شد، نام دژخیم وطن دل بشنود، خون میکند، ای بلهوس تو راستت به سر، خوشا اطراف تهران و خوشا شبهای شمرانش، نوع بشر و سلاله قابیل جابری نام برد. عشقی سعی در نوآوری در شعر فارسی آن دوره داشت و حاصل این تلاش، این اشعار است: سه تابلوی مریم (ایدهآل پیرمرد دهگانی)، احتیاج، برگ بادبرده، بشنو و باور مکن، تصنیف جمهوری، رستاخیز، روزگار، غروب سیاه، رستاخیز، مظهر جمهوری، نوحه جمهوری و نوروزینامه..