ولادت او در سال ۳۴۷ – ۳۵۷ هجری- در شهری به نام میهنه یا مهنه از توابع
خراسان اتفاق افتادهاست. ویرانههای این شهر در بین شهر های سرخس، مرو،
هرات، نیشابور امروزی قرار دارد. او سالها در مرو و سرخس فقه و حدیث آموخت
تادر یک حادثه مهم در زندگی اش درس را رها کرده و به جمع صوفیان شیعی پیوست
و به وادی عرفان روی آورد.
در کودکی قرائت قرآن را نزد ابو محمد عنازی فرا گرفت و سپس به توصیه پدر، نزد مفتی و ادیب مشهور عصر استاد ابوسعید عنازی به آموختن لغت و ادب پرداخت. در این احوال گهگاه بشر یاسین را میدید و دیدار او برایش جاذبهای خاص داشت.
وی نخستین تعلیمات صوفیانه را در اوان کودکی و نوجوانی از بشر یاسین فرا گرفت و اینکه خود گفته است که «مسلمانی» را از بشر یاسین آموخته، حاکی از تأثیر پذیرفتن عمیق از سخنان و تعلیمات اوست. از زندگی نامههای ابوسعید چنین برمی آید که او تا پس از ۱۷ سالگی در میهنه بوده و پس از درگذشت بشر یاسین در ۳۸۰ق، به گورستان میهنه بر سر مزار وی میرفته است.
ابوسعید ابوالخیر در میان عارفان مقامی بسیار ممتاز و استثنایی دارد و نام او با عرفان و شعر آمیختگی عمیقی یافتهاست. چندان که در بخش مهمی از شعر پارسی چهره او در کنار مولوی و خیام قرار میگیرد، بی آنکه خود شعر چندانی سروده باشد. در تاریخ اندیشههای عرفانی در صدر متفکران این قلمرو پهناور در کنار حلاج ، بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی به شمار میرود. همان کسانی که سهروردی آنها را ادامه دهندگان فلسفه باستان و تداوم حکمت خسروانی میخواند.
وی در محیطی که بیشتر صوفیان، حلاج را کافر میپنداشتند و گروهی مانند عبدالکریم قشیری در مورد او با احتیاط و سکوت رفتار میکردند او را به عنوان نمونه عیار و جوانمردی میدانست که به گفته خودش در اسرار التوحید «در علوم حالت در مشرق و مغرب کسی چون او نبود.»
وی در فقه و کلام و منطق و حدیث و تفسیر و دیگر علوم رایج عصر از چهرههای ممتاز بهشمار میرفتهاست.
ابوسعید بزرگترین علمای دوره از قبیل ابوعلی زاهد بن احمد فقیه و قفال مروزی و ابوعبدالله خضری سالهای دراز به تحصیل علوم مشغول بود.
از جمع استادان او که بگذریم وی با شمار زیادی از فقها و محدثین و ادیبان و شاعران دورهٔ خود روابط دوستانه و عادلانه برقرار داشت.
نه تنها داستانهای اسرار التوحید بلکه اسناد تاریخی غیرصوفیانه نیز گواهند بر اینکه علمای بزرگی چون ابومحمد جوینی پدر امامالحرمین جوینی که از بزرگترین علمای نیشابور در این دوره بود با وی روابط دوستی داشتهاست.
آثار ابوسعید ابوالخیر
کتابهایی که براساس سخنان بوسعید تالیف شدهاست عبارتند از:
- اسرار توحید فی مقامات شیخ ابی سعید تالیف محمدبن منور
- رساله حالات و سخنان شیخ ابوسعید گردآورنده:ابوروح لطف الله نوه ابوسعید
- سخنان منظوم ابوسعید
شعر و بیت خوانی
زندگانی روحی وعاطفی ابوسعید با شعر آمیخته بود. از کودکی شعر شنیده و شعر حفظ کرده بود،آیات قرآنی را با شعر قابل تفسیر میدیدناگواری مرگ فرزندش را با شعر تحمل کرده بودو وصیت میکرد که جنازه او را با شعر تشییع کنند. کتبیه مرقدش را نیز با شعر منقش سازند.
این انس و الفت به شعر، سخن ابوروح را که شاعری ابوسعید را منکر سشدهاند، اندکی در خور تردید میسازد. از اینکه ابوسعید بر پارهای از اشعار، نقادانه خرده میگرفته و آنها را با تغییرات و اصلاحات خود پسندیدهتر میساخته است،
شوق وافر ابوسعید به شعر و بیت خوانی در موارد مختلف و نیز در مجالس سماع زبان او را اسلوی خاص بخشیده است و اگرچه او را نخستین شاعر پارسی گوی در قلمرو و تصوف نمیتوان به شمار آوردلیکن بیشک وی یکی از بزرگترین مشایخ تصوف ایران است که شعر و مضامین عاشقانه را به حوزه عرفان کشانده است. رباعیات و ابیات عاشقانهای که وی در مجالس سماع میخواند، مشحون از تغییرات و اصطلاحات زبان عاشقان، چون بت، گبر، زنار و یار بودکه از این لحاظ مورد اعتراض دیگر مشایخ قرار میگرفت.
اما اینگونه بیان و تعبیر در این دوران، اساس تکوین مجموعهای از اصطلاحات صوفیانه و سمبولیسم زبان شعر و ادب عرفانی شد که در ادوار بعد در آثار کسانی چون سنائی، عطار، مولوی و … به کمال خود رسید.
او تمام عمر خویش را در تربیت مریدانش سپری کرد. نوهٔ شیخ ابوسعید
ابوالخیر، محمد منور، در سال ۵۹۹ کتابی به نام اسرار التوحید دربارهٔ زندگی
و احوالات شیخ نوشتهاست. ابوسعید عاقبت در میهنه در شب آدینه ۴ شعبان سال
۴۴۰ قمری، درگذشت.
رباعیات ابوسعید ابوالخیر
خواهی که کسی شوی زهستی کم کن
ناخورده شراب وصل مستی کم کن
با زلف بتان دراز دستی کم کن
بت را چه گنه تو بتپرستی کم کن
---------------------------
یا رب بگشا گره ز کار من زار
رحمی که زعقل عاجزم در همه کار
جز در گه تو کی بودم در گاهی
محروم ازین درم مکن یا غفار
" ابوسعید ابوالخیر"