۸ مهر؛ روز بزرگداشت مولوی

۸ مهر؛ روز بزرگداشت مولوی
(چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۱) ۱۰:۱۰

در تقویم رسمی کشورایران روز هشتم مهر ماه به عنوان «روز بزرگداشت مولوی» ثبت شده است.عارف و شاعر بزرگ قرن هفتم هجری –قمری ،عارف و شاعری ایرانی با شهرت جهانی که آثار و اندیشه‌هایش جهانی را به شگفتی وا داشته است .می توان گفت؛ مولوی به نوعی پیوند دهنده ی ملت هاست . در کلیه آثارش از شرافت و وجدان انسانی سخن گفته و تا دنیا وجود دارد ، مردم روزگار ازآن بهره مند خواهند بود .

علت نامگذاری روز بزرگداشت مولوی

در سال ۲۰۰۷ از طرف یونسکو سال مولوی نامیده شد ، پس از آن تصمیم گرفتند روز تولد مولانا را روز بزرگداشت وی بنامند که این روز ۸ مهر می باشد . مولوی در بلخ متولد شد و آرامگاهش در قونیه ترکیه می باشد ، از او کتاب های شعر مثنوی معنوی ، دیوان شمس ، فیه ما فیه ، مکتوبات و مجالس سبعه برجای مانده است. اشعار وی در سرتاسر دنیا به زبان های مختلفی ترجمه شده است و از محبوبیت بالایی برخوردار می باشد . ترکیه در برنامه‌هایی که به مناسبت سال جهانی مولانا برگزار کرده‌است، تلاش کرده‌است که مولانا را به عنوان یک چهره ترک مطرح کند و به جای مولانا از نام «رومی» استفاده کند و این در صورتی است که وی به قول دکتر میرجلال‌الدین کزازی، مولانا پژوه شناخته‌شده، حتی یک بیت شعر هم به ترکی نسروده و زاده بلخ است. از سوی دیگر تاجیک‌ها نیز داعیه این را دارند که مولوی را از مشاهیر خود ثبت کنند و استدلال می‌کنند که مولوی زاده تاجیکستان است. به هر حال مولوی در مثنوی معنوی سفارش به سخن گفتن با زبان پارسی کرده‌است: پارسی گو گرچه تازی خوشتر است عشق را خود صد زبان دیگر است..

زندگینامه مولانا

جلال الدین محمد در ششم ربیع الاول سال 604 هجری، در شهر بلخ به دنیا آمد. نام کامل او «محمد بن محمد بن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده است. نام پدر او محمد بود و به سلطان العلماء، بهاءالدین ولدبن ولد مشهور بود. او مردی سخنور از اکابر صوفیه واعاظم عرفا بودو خرقۀ او به احمد غزالی می پیوست.
وابستگی مردم به بهاء ولد سبب ایجاد ترس در محمد خوارزمشاه شد و به همین علت بهاءالدین ولد به قونیه مهاجرت نمود اما در قونیه مورد مخالفت امام فخررازی که فردی بانفوذ در دربار خوارزمشاه بود، قرار گرفت و او بیش از دیگران شاه را بر ضد او برانگیخت.

القاب مولانا
از القاب مولانا می توان به «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی»، «ملای رومی» اشاره نمود و تخلص او «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته اند.

مسافرت های مولانا

جلال الدین محمد پدرش را در سفر زیارتی به حج از بلخ همراهی کرد و در این سفر در شهر نیشابور به دیدار شیخ فریدالدین عطار عارف و شاعر رفت، این عارف سفارش مولوی را در همان کودکی به پدر نمود.
در این سفر او در بغداد نیز مدتی اقامت نمود و به علت فتنه تاتار از بازگشت به وطن منصرف شد و در آسیای صغیر ساکن شد. اما بعد از دعوت علاء الدین کیقباد به شهر قونینه بازگشت.
مولوی همزمان با تربیت مردم خود نیز از شاگردان محقق ترمذی بود و از تعلیمات و ارشادات او استفاده نمود سپس برای تکمیل تحصیل به تشویق همین استادش به حلب سفر کرد و در شهر حلب علم فقه را از کمال الدین عدیم فرا گرفت.
او پس از مدتی به شهر دمشق رفت و با محی الدین عربی آشنا شد و از معلومات او استفاده ها را برده و از آنجا به قونیه سفر کرد و طریق ریاضت را به درخواست سید برهان الدین پیش گرفت. او پس از مرگ محقق ترمذی علوم دینی را آموزش داد و چهارصد شاگرد را تربیت نمود.

ازدواج مولانا

مولوی در هجده سالگی با گوهر خاتون دختر خواجه لالای سمرقندی ازدواج کرد و صاحب دو پسر به نام های سلطان ولد و علاءالدین محمد شد.همسر دوم مولانا خاتون قونوی نام داشت و مولانا از او فرزندانی به نام های مظفرالدین امیر عالم و ملک خاتون داشت. همسر دوم مولانا 19 سال پس از وفات مولانا زنده بود.

دیدار شمس و مولانا

شمس تبریزی در حدود سال ۶۴۲ قمری به مولانا پیوست و چنان او را شیفته و مجذوب کرد، که درس و وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت و از آن زمان طبعش در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پرشور عرفانی پرداخت. کسی نمی‌داند شمس تبریزی به مولانا چه گفت و چه آموخت که اینگونه دگرگونش کرد؛ اما واضح است که شمس تبریزی عالم و جهاندیده بود و برخی به خطا گمان کرده‌اند که او از حیث دانش و فن بی‌بهره بوده‌است مریدان وقتی که مشاهده کردند مولانا توجهی به آنان نمی کند و فقط به شمس می اندیشد ؛در صدد قتل او بر آمدند لکن شمس به کمک بهاء الدین ولد پسر مولانا و چند نفر از مریدان وفا داردر روز پنجشنبه ۲۱ شوال سال ۶۴۳ هجری -قمری. از قونیه گریخت و به دمشق رفت .مولانا از غیبت شمس تبریزی ناآرام و دگر گون و افسرده شد. مریدان که دیدند رفتن شمس تبریزی نیز مولانا را متوجه آنان نساخت با پشیمانی از مولانا پوزش‌ها خواستند.

مولوی با دیدار مجدد شمس، شیفته تر شد و با دیدن محبوب خود دل از همه کند و باز مثل گذشته تنها با او به صحبت نشست. یاران او که می دیدند مولوی دانشمند، این گونه به همه چیزپشت پا زده، علت این دگرگونی را در آشنایی او با شمس می دانستند. بنابراین با وجود این که یک بار با بدگویی های خود، شمس را رنجیده خاطر کردند و موجب مسافرت او به دمشق شدند با این حال، دست از دشمنی و ستیزه جویی برنداشتند و بذر کینه را در دل مردم قونیه کاشتند و تصمیم گرفتند که نقشه ی نابودی شمس را بکشند و استاد خود را از دست شمس نجات دهند.

عده ای بر این باورند که شمس بعد از این که متوجه نقشه ی آنان شد، تصمیم گرفت از شهرقونیه برای همیشه برود و این بار به گونه ای برود که کسی متوجه سفر او نشود و نداند که به کجا رفته و چه زمانی سفر کرده است و دیگر هم به آن سرزمین باز نگردد تا از کج اندیشان رهایی یابد. برای همین در سال ۶۴۵ هجری قمری قونیه را ترک کرد و به نقطه ی نامعلومی سفر کرد. البته عده ای نیز گفته اند که شمس قونیه را ترک نکرد، بلکه به دستِ یاران مولوی در چاهی انداخته شد و بدین ترتیب کشته گردید.

مولانا از دوری شمس تاب و توان خود را از دست داد و روز و شب به سماع پرداخت وحال آشفته‌اش در شهر بر سر زبان‌ها افتاد.او هر چند دیگر شمس تبریزی را نیافت؛ ولی حقیقت شمس تبریزی را در خود یافت! ودریافت آنچه که او در پی آنست در خودش حاضر و محقق است. مولانا رقص و سماع را از سر گرفت و جوان و خاص و عام مانند ذره‌ای در آفتاب پر انوار او می‌گشتند و چرخ می‌زدند. مولانا سماع را وسیله‌ای برای تمرین رهایی و گریز می‌دید. چیزی که به روح کمک می‌کرد تا در رهایی از آنچه او را مقید در عالم حس و ماده می‌دارد پله پله تا بام عالم قدس عروج نماید.

مولانا و دوستدارانش:

مولانا طرفداران زیادی داشت به طوری که وقتی مجلس او برگزار می شد جمعیت زیادی به گرد او جمع می شدند.مولانا در طول شصت و هشت سال عمر خود از استادانی مانند محقق ترمذی، شیخ عطار، کمال الدین عدیم و محی الدین عربی استفاده نموده و از همه آنها بسیار آموخته اما کسی مانند شمس تبریزی در زندگیش تاثیر گذار نبوده است و پس از آشنایی با او یک رابطه عاشقانه بین او و شمس ایجاد شده بود.
بعد از غیبت شمس از زندگی مولانا، او با صلاح الدین زرکوب آشنا و با این عارف ساده دل الفتی برگزید که سبب حسادت عده ای گردید. پس از مرگ صلاح الدین، مولانا ، حسان الدین چلبی را به عنوان دوست برگزید و همنشینی با حسام الدین، سبب نوشتن مثنوی معنوی گردید که حاصل لحظه هایی از همصحبتی با حسام الدین می باشد.

آثار مولانا

- مثنوی معنوی: مثنوی معنوی که به زبان فارسی می باشد.
- غزلیات شمس: غزلیات شمس غزلیاتی است که مولانا به نام مراد خود شمس سروده است.
- رباعیات: حاصل اندیشه‌های مولاناست.
- فیه ما فیه: که به نثر می‌باشد و حاوی تقریرات مولانا است که گاه در پاسخ پرسشی است و زمانی خطاب به شخص معین.
- مکاتیب: حاصل نامه‌های مولاناست.
- مجالس سبعه: سخنانی است که مولانا در منبر ایراد فرموده است.

درگذشت مولوی

بالاخره روح ناآرام جلاالدین محمد مولوی در غروب خورشید روز یکشنبه پنجم جمادی الاخر سال 672 هـ قمری بر اثر بیماری ناگهانی که طبیبان از درمان آن عاجز گشتند به دیار باقی شتافت.

تعداد بازدید : ۶۴۴
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید